آدرینا احمدیآدرینا احمدی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

آدرینا عشق مامان آرزو و بابا مازیار

2تا خبر مهم

سلام به بهارم در ماه پاییز گلم ببخشید دیر به دیر میام و وبلاگتو بروز میکنم.10 روزی رفتیم تبریز و لپ تاپ رو اونجا جا گذاشته بودم. بله 25 شهریور 3 تایی(منو بابایی و شما خوشگل خانوم) ساعت 6 صبح حرکت کردیم سمت تبریز.ساعت 5 رسیدیم و با بوبو و مومو دم خونه بهروز دایی قرار گذاشتیم و رفتیم خونه دختر عمه ناهید. البته لحظه ای که بوبو اینا رو دیدی تا چند لحظه گیج بودی آخه تازه از خواب بیدار شده بودی اما تا مومو از ماشینشون پیاده شد و اومد سمت ما از پنجره ماشین پریدی تو بغلش و رفتی تو ماشین اونا. از خانواده خاله ناهیدد بگم که همشون عاشقتن.با سالار میونت خیلی خوبه همینطور دایی صبری. جالبه این 2تا داداش که واسه خودشون حتی آب نمیریزن ی...
14 مهر 1392

25 ماه گذشت

روزهای آرام و گرم من سلام تو آرام آرام بزرگ میشوی و من آرام آرام عاشق قد میکشی و چهره ات بزرگتر میشود و منو بابایی هر روز عاشق تر از روز قبل میدونی دخترم حالا دیگه جوری شدی که اگه یه روز مادروپدر بزرگات نبیننت زنگ میزنن و اعتراض میکنن. بوبو که یه کیسه خوراکی میخره و میاد سراغت. شیرین زبونی میکنی که گاهی ما شاخ در میاریم. سر انگشتی راه میری و میگی من فشنم. هر لباسی میپوشی میگی خوشگل شدم؟ به مامان مریم میگی که من وقتی کوچولو بودم عروسک بودم(قربونت برم تو همیشه عروسکی) راستی مامان مریمو صدا میزنی مریم مریمو. در مورد سی دی باب اسفنجیت به مومو توضیح میدادی که داغونش کردم. به اختاپوس میگی استاپوس....
8 شهريور 1392

تولدتون مبارکککک

سلام به همه کسممممممممممممممممممم عزیزای من تولدتون مبارک.همسرم 37 ساله شدنت مبارک.امیدوارم سایت همیشه رو سر منو دخترمون باشه. دختر خوشگلم 24 ماه شدنت مبارک.دیگه 2 سالت پر شد.چقدر زیباست که روز تولد هر دوتا عشقم تو یرزوه. حالا دیگه کامل حرف میزنی.یه دختر مودب و خانومی.امیدوارم همیشه همینطور بمونییییییییی. 2 سال پیش در چنین روزی حس جدید مادر بودن در وجودم جاری شد.خیلی حس غریبی بود.تا ساعتها شایدم روزها و ماهها درگیر با حس مادر شدن بودم و گاهی از خودم میپرسیدم این بچه منه؟یعنی من مادرشم؟ یعنی از شیره جون من تغذیه میکنه؟یعنی شبها که بیدار میشم و به تو شیر میدم و از خواب سرم هی می افته پایین اما با عشق هر شب تکرار میشه میتون...
4 مرداد 1392

بای بای می می

  سلام گرم تیر ماهی من به دختر تابستونی خودم اومدم فقط برات بنویسم که امروز3تیر92 که از خواب بیدار شدم زد به سرم از پستونک بگیرمت.آخه دکتر گفت قبل 2 سالگی بگیرش.سریع می می تو به عصاره مرزه که خیلی تلخه آغشته کردم.و وقتی خواستی دادم بهت.واییییییییییییییییی   یهو پرتش کردی بیرون و آب دهنتم تف کردییییی   ییی. بار دوم زدی زیر گریه.   بهت گفتیم میشکا که بچه بدیه می میتو تلخ کرده.ظهر با گریه خوابیدی.یخورده من راه میبوردمت یخورده بابایی تا خوابت برد.اما خیلی کوتاه.تا شب به همه میگفتی میشکا میمی تلخ کرده. شب هم بهونه گرفتی ا   ما تا میمی رو گذاشتی تو دهنت انگار تلخ نبود خوشت اومد سریع از...
7 تير 1392

رفتی از یادم

بالاخره 4 روز شد که می می نخوردی و امروز اصلا دستت هم نگرفتی و بهونشم نگرفتیییییییییییی. خدارو شکر به آرومی ترکت شد و خیلی اذیت نکردی .قربون متانتت برم. پروسه بعدی  جدا کردنه اتاقه که قبلا ناکام مونده بودم. دوستت دارم هوارتا  یدونهههههههههههههههههه باشی عسلم.
7 تير 1392

خانه امن من

پناهگاه امن خانه شانه هایت ،ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را. دست در دستانم که میگذاری،خون گرم آرامش،در کوچه رگهایم میدود. در برابر طوفانهای بی رحم زندگی می ایستی،آنچنان که گویی هر روز از گفتگوی کوهستانها باز میایی. لبخند پدرانه ات تارهای اندوه را هم میدراند. تویی که صبوریی هایت،دلهای نا امید را سپیده دمه امید واریست. مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر در می اورد.آن هنگام که ابرهای دلتنگی ،پنجره خانه را با باران میپوشاند. آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.   پدرم روزتـــــــــــــــــــــــــــ مبارک   ...
4 تير 1392

آبله مرغون سلام

سلام خوشگلم اومدم فقط برات بنویسم که آبله مرغون گرفتی.8 خرداد ماه بود که دیدم رو ران پای راستت 3 تا جوش ابکیه.به بابا گفتم فکر کنم آدرینا هم گرفت .آخه رادین اول گرفته بود.از روز اولش هم تو و آرا پیشش بودین بعد 2 هفته هم تو گرفتی اما آرا نگرفت .خلاصه  زن دایی و خاله النازم تشخیص دادن که بله آبله مرغونه. تب اصلا نکردی ،خارش هم نداشتی.یعنی اصلا اذیت نکردی.3 روز بعد شما هم دیدم بدن من بشدت درد میکنه و جوش آبکی و ............. بله من آبله مرغون گرفتم.مال من با بدن درد شدید همراه بود ولی دونه کم ریختم. بعد ما هم دایی محمد گرفت که مال اون شدید بود و خیلی اذیت شد. اما تو خیلی صبورانه و خانومانه این مریضی رو هم رد کردی شکر خدا.ا...
22 خرداد 1392

برو عبقم

سلام دردونه یدونه ناردونه خانوم برو عبقم یعنی چه؟  این جمله نغز از آدرینا خانوم خوشگل مامان میباشد بمعنی برو کنار.بله. آدرینا صبحها تا چشامونو باز میکنیم کلیدو بر میداریم بدو بدو میریم خونه خاله الناز(مامان آرا) اونجا 4 تایی صبحانه میخوریم .خیلی بهم عادت کردیم.اگه از اینجا برن چیییییییییییی؟ با اینکه با آرا درگیر هم میشین اما باز همو دوست دارین.رادین هم میاد 3 تایی آتیش میسوزونید واییییییییییی. حالا بگم از حرف زدنت.کامل حرف میزنی و چقدر هم با مزه.با یه لهجه خاص.خاله الناز (مامان آریسا)پای تلفن میشینه کلمه میگه تو تکرار میکنی اون اونور خط غش میکنه از خنده. میگه بگو قسطنطنیه تو میگی قسطنیه میگه بگو ان کنتم موقنینه ...
1 خرداد 1392

بواسطه تو مادر شدم

  چه کادو و هدیه ایی بهتر از اینکه وقتی بی دلیل و بی منت مرا می بوسی .. هنگام خوابیدنت دستم رو می گیری و می خوابی .... وقتی بهت می گم به چشمام نگاه کن نگاه مهربون و معجزه وارت را به من هدیه می دهی .... نیمه شب سراسیمه از خواب پریشانی که نمی دانم چه بوده و قلب کوچکت را لرزانده بیدار می شوی و مرا صدا می کنی و در اغوشم دوباره ارام می گیری همین برای من کافیست ..... جون من ،عمر من ،عشششق تمام نشدنی من، ممنون که من را به واسطه وجودت مادر کردی .... هدیه اسمانی م هزار بار ممنون به خاطر بودنت آدرینای نازم ممنونم از شیرین زبونیات که هر لحظه هم داره زیباتر میشه. ...
12 ارديبهشت 1392

مادرم روزت مبارک

من بدهکار تو ام ای مادر همه جانی که بمن بخشیدی لحظاتی که برای امن من جنگیدی و بدهکار توام عمرت را روزهای که زمن رنجیدی اشک ها دزدیدی و بمن خندیدی تقدیم به همه مامانهای مهربون و مخصوصا مامان خوب خودم مامان گلم یه دنیا دوستت دارمممممممممممم.همیشه محتاج مهربونیات هستم.خودتو لبخندهاتو مهربونیاتو محبتهاتو دستهای پر از نوازشتو و سایه پر از مهرت و از من دریغ نکن. مامان خوبم بخاطر همه روزهای آرومی که بما هدیه دادی ممنونم.روزهایی که حیف عین باد میگذرند. از خدا ممنونم که مامان خوبی چون تو رو بمن داده و بهت افتخار میکنم . امیدوارم سالیان سال بهت این روزو تبریک بگم مادر خوبم. آدرینای مامان این دفعه نوشت...
11 ارديبهشت 1392