آدرینا احمدیآدرینا احمدی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

آدرینا عشق مامان آرزو و بابا مازیار

2تا خبر مهم

1392/7/14 2:15
نویسنده : مامان آرزو
486 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به بهارم در ماه پاییز

گلم ببخشید دیر به دیر میام و وبلاگتو بروز میکنم.10 روزی رفتیم تبریز و لپ تاپ رو اونجا جا گذاشته بودم.

بله 25 شهریور 3 تایی(منو بابایی و شما خوشگل خانوم) ساعت 6 صبح حرکت کردیم سمت تبریز.ساعت 5 رسیدیم و با بوبو و مومو دم خونه بهروز دایی قرار گذاشتیم و رفتیم خونه دختر عمه ناهید.

البته لحظه ای که بوبو اینا رو دیدی تا چند لحظه گیج بودی آخه تازه از خواب بیدار شده بودی اما تا مومو از ماشینشون پیاده شد و اومد سمت ما از پنجره ماشین پریدی تو بغلش و رفتی تو ماشین اونا.

از خانواده خاله ناهیدد بگم که همشون عاشقتن.با سالار میونت خیلی خوبه همینطور دایی صبری.

جالبه این 2تا داداش که واسه خودشون حتی آب نمیریزن یکیشون شیرتو از صافی رد میکرد و اون یکی لباس سبزاتو که عاشقشون هستی رو اتو میکرد تا بپوشی.با عمو احمد هم که شب بخیر بازی میکردی و کلی همه رو خندوندی.

خلاصه تو این سفر جلفا هم رفتیم و کلیسای سنت استپانوسو دیدیم.

خیلی خوش گذشت و تو اواخر سفر بمن گفتی مامان پوشکو در بیار برم دستشویی جیش کنم،اونجا که نمیشد اما وقتی برگشتیم خونه 11 مهر ماه 1392 من پوشکتو در آوردم.البته به خواست خودت و تو 26 ماهگی.

الان 3 روزه که بازی.البته با شورت آموزشی هستی .گاهی میگی جیش دارم اما گاهی هم .....

عیب نداره یواش یواش یاد میگیری.خیلی پروسه سختیهههههههههههههه.

راستی عین طوطی میمونی .کافیه یه حرف از دهن یکی خارج بشه سریع تکرار میکنی.

خاله ناهید بهت میگفت اگه تو بری من چیکار کنم؟خیلی رک جواب دادی بشین گریه کن.

اینم از حاضر جوابیتتتتتت.

عشقم مواظب خودت باش هر چند که بابا مازیار عین کوه پشت ماست.خدا سایشو از سرمون کم نکنههه.

عشقم آروم آروم بزرگ بشو ،بزار از بچگیت هم ما هم خودت لذت ببری.به خدا بزرگی خیلی بده.

عشقم خدا همیشه حامیت باشههههههههههههههههههه

بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

کلیسای سنت استپانوس

آدرینا خانوم داخل و خارج کلیسا

پسندها (1)

نظرات (0)