آدرینا احمدیآدرینا احمدی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

آدرینا عشق مامان آرزو و بابا مازیار

مروارید در آوردن و ایستادنت مبارک

سلام سلام عروسک   آدرینا خانم بالاخره دندون در آوردی البته از دیر کردت ما که دق کردیم.همه دوستات کلی دندون دارن. 20 تیر ماه خونه مامان مریم آب خوردنی صدای خوردن مروارید شما به لیوان منو با خبر کرد که بالاخره مرواریدی که منتظرش بودیم در اومد. کلی خوشحال شدیم.و 26 مرداد هم دومی یعنی از پایین دست راستی هم در اومد. آش دندونیو خودم برات پختم که عکساشو بزودی میزارم. کار مهم بعدیت هم سر پا ایستادنت بود که بتاریخ 28 مرداد  چند ثانیه ای واستادی من دست میزدم تو کیف میکردی عزیزم و امشب هم 1 قدم اضافه کردی به ایستادنت. هر دوش مبارکه عزیزم راستی یادم رفت بگم که عمه صدا میزنی چه با نمک و الو میکنی با گوشی یا کنترل....
31 مرداد 1391

لالایی عاشقانه 1 سال مادری

1سال از روزی که از درد مردم و بعد با دیدنت از خوشی غرق لذت شدم میگذره. 1سال که حس زیبای مادر شدن رو بخاطر گل وجود تو تجربه کردم.لحضاتی که ماما صدام زدی و من حسابی لذت بردم. خدای من ممنون از اینکه گذاشتی مادر باشم وگذاشتی بدونم چه سخته مادر بودن.و اما چه شیرینه مادر بودن. حالا بیشتر از همیشه قدر مادر خوبمو میدونم.که چقدر زحمت منو کشید و بهم یاد داد مادر خوب بودن یعنی چه. خدای مهربونم منم گاهی دلتنگ روزهای مادر نبودنم میشم.اما با دیدن خنده زیبای آدرینا فراموشم میشه که به چی فکر میکردم. امروز تولد مازیار همسر خوبم و بابای مهربون آدرینام هست.از خدا میخوام همیشه سایه مازیارم رو روی سر منو آدرینا که به داشتن چنین پدری باید افت...
4 مرداد 1391

پایان 11 ماهگی من

یکی یکدونه خونه سلام عشقم بالاخره 11 ماهت هم تموم شد و نزدیک داری میشی به 1 سال. حسابی شیطون شدی.خیلی تخصصی چهار دست و پا میری اما هنوز از راه رفتن خبری نیست.گاهی هرچی ما میگیم رو فقط 1 بار تکرار میکنی مثل ای بابا که خاله الناز گفت و تو تکرار کردی. اما بعد هر چی التماس میکنیم دیگه نمیگی.ا این ماه تولد مامان هم بود.شدم 33 ساله.ای خدا استوپ کن. اولین سالیه که کنارم هسی عشقم. یه مسافرت3روزه تهرانم داشتیم که دیگه دل بری کردی ها.خونه عمه اکرم مخصوصا.تو بغل علی رفته بودی بغل کسی دیگه نمیرفتی شیطون. خب دخترم در حال تدرام تولدنم هر چند کس زیادی نیست اما بازم تولد میگیریم برات. عاشقتم یه دنیا .سالم باش و خوب ب...
9 تير 1391

اولین بیماری من

دردونه خانم سلام میدونی چند روزه مریضی؟5روزه عزیزم ما رو بخاطر مریضیت غمگین کردی.دکتر میگه ویروسیه.خاله الناز میگه دندونه.عمه آزاده هم میگه ویروسه.خلاصه کارت شده گریه و آب ریزش بینی و سرفه عطسه. دیشب از کیپی بینیت نمیتونستی بخوابی و فقط گریه میکردی آخه خوش خواب تشریف دارین خانوم ناز. ساعت 3 شب تو بقل بابا بود ی و خوابت برد. رادینم امروز مریض شده ودلش درد میکنه. خلاصه که از خدا خواستم هیچ بچه ای مریض نشه آخه خیلی سخته.حاضرم خودم دردتو بجون بخرم عشقم. راستی از 7 خرداد کار با تراشه های الماسو شروع کردیم ببینیم چه کار میکنی آخر؟!رو سفید یا رو ... میشم؟ البته که سفید. فردا هم اگر خدا بخواد میریم تهران ال...
19 خرداد 1391

اولین روز مادر

سلام بهاری من به زیباترین دختر دنیا (البته از دید مامان) دخترک نازم امروز روز مادر بود.من امروز قشنگترین حس دنیا رو داشتم آخه الان دیگه رسما مامانم.حالا دیگه میدونم یه نگاه زیبا هست که همیشه دنبال منه. حالا دیگه حس میکنم منم یه فرشته دارم که وجودمو وابسته به خودش کرده. از خدای خودم بی نهایت سپاسگزارم بخاطر دادن این حس به من مادر. حالا دیگه میفهمم که مادر من و همه مادرا چرا همیشه نگرانن.آخه این عشق خیلی شکنندست. مادرا دوست دارن اولادشون نفر اول تو همه چی باشه. من هم برای تو آرزوهای قشنگی دارم که امیدوارم به همشون برسم. من از تو ممنونم قشنگم که با بودنت این جور منو غرق لذت کردی.پارسال تو وجودم حستو داشتم ا...
1 خرداد 1391

من در طول 10 ماهگیم

سلام سلام ستاره همچین دختر کی داره؟   خوشگل مامان سلام تا 2 روز دیگه 10 ماهت تموم میشه دیگه داری بسلامتی به 1 سالت نزدیک میشی. اومدم برات از کارای جدیدت بنویسم. اول اینکه ماشالله کلی شیطون شدی.واسه خودت چهار دست و پا راه میفتی تو خونه و هر جا دلت میخواد میری مثلا سر کشوهای پایین لباسا ولباساشو در میاری   و پرت میکنی رو زمین. بعد اینکه میای تو آشپزخونه و چاهک کف اونجارو بر میداری و اگه مچتو نگیریم شروع به لیسیدنش میکنی. کف دمپایی ابری منم بنظرت خیلی خوشمزست. چند وقتی هم هست که سعی در ایستادن داری و معمولا شکم بابا مازبار تکیه گاهته اما دیشب من داشتم با تلفن حرف میزدم بابا هم دراز کشیده بود شما خانوم ...
1 خرداد 1391