آدرینا احمدیآدرینا احمدی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

آدرینا عشق مامان آرزو و بابا مازیار

روزهای شلوغ

1392/11/11 0:14
نویسنده : مامان آرزو
438 بازدید
اشتراک گذاری

ترانه قشنگ زندگیم سلام

 

خیلی خیلی وقته نیومدم اینورا تا برات بنویسم.میدونی که دختر نازم  منتظر یه نی نی دیگه هستیم الان مامان تو 15 هفته و 4 روزه.این وروجک بر عکس تو خیلی منو اذیت کرد.هرچقدر سر تو اروم و راحت و بی ویار بودم  سر این کنجد که هنوز نمیدونیم دختره یا پسر اذیت شدم.

غروبها دلم میگرفت 3 ماه اول.یه سری هم کمرم چند روز قلنج کرد.ماه اول هم بخاطر وجود لخته خون پشت جفت بمدت 15 روز استراحت مطلق بودم.که رفتیم خونه مومو.

بقیه اش هم بابا مازیار کمک حالم شد.الان شکر خدا راحت ترم.

تو این2 ماه هم شکر خدا کلی عروسی داریم یکی عروسی آناهیتا و امیره.یکی عروسی عمه سولماز و عمو نویده و یکی عروسی دایی علی(داداش خاله الناز) و ژیلا خانومه /

سرمون کلی شلوغه.البته تا باشه عروسی و شادی باشه.

تو هم که دیگه نگو شیرین زبون و بانمک.پدر و مادر بزرگات عاشقتن.با رادین داداشی وآراهم که هرروز مشغولین که اکثرا به دعوا ختم میشه.

بشدت هم وابسته به منی.من جایی نمونم محاله تو هم بمونی.بعد من فقط با بابایی میمونی.موندم واسه زایمان میرم تو چی میشی؟

راستی مامان موهاشو ماشین کرددددددددددد.بابا برام ماشین کرد عین پسرا شدم.ههههههههه

عاشق باب اسفنجی هستی و پدرمونو در اوردی از بس سی دی باب دیدیم.

خلاصه که حسابی مشغولیم دخترم.توهم که شیطون تر شدی و گاهی حرف هم گوش نمیدی و مامانو اذیت میکنی.بعد میای میگی ببشید(خ )نداره کلمت.یا میگی معذرت خواهی میخوام

عشقم میدونی که داری خواهر مییشی و پذیرفتی منو بابا هم مامان بابای نی نی هستیم.

امیدوارم حسود نباشیییییییییییییییی.قلبچشمک

عاشقتم هر روز بیشتر از دیروز.مواظب خودت باش تا همیشههههههههههههههه

 

پسندها (1)

نظرات (0)