91/8/8
بیتانم سلاممممممممممممم
میدونی امروز چه روزی بود؟
سالروز پیوند مامان و بابا.3 سال از با هم بودنمون و 3 سال از روزی که قول دادیم همو خوشبخت کنیم میگذره.
از پارسال شما خانوم خانوما تو عکسا به جمع ما اضافه شدی.
ملوس مامانی نمیدونی که هر روز چقدر شیرین تر میشی.حالا دیگه جوراباتو میاری و پاتو نشون میدی و میگی ددر.
کنترل رو میگیری سمت تلویزیون و مثلا کانال عوض میکنی.
به دسته کلید میگی (ایش)و بر میداری و میری میندازیش تو قفل در خونه.
راستی امشب با سر زدی تو بینی من.آی درد گرفتتتتتتتتتت.
امشب با همسایمون (خاله الناز مامان آرا)و بابای آرا رفتیم قلیون کشیدیم که شما و آرا خانوم 2 ساله چنان قلیون کشیدین که ما مات موندیم.من اصلا فکر نمیکردم بتونی پک بزنی اما زدی و دود هم دادی بیرون.خدا بدادمون برسه.
وقتی ازت میپرسم چشات کو همه اعضا سورتتو نشون میدی آخه یادت میره کدومه.میگم لاکت کو پاهاتو نشون میدی.و خلاصه کلی کار شیرین دیگه.
راستی مومو و بوبو رفتن مشهد.جاشون خالی نباشه.
آهان یادم رفت بگم بابایی امشب کادو بهم چی داد.یه گوشی اچ تی سی خیلی خوشگل اما من هیچی
امیدوارم خدا همیشه بابایی رو برای ما نگه داره.امیدوارم تو هم خوب بزرگ بشی تا من همیشه بهت افتخار کنم.
عزیزم بوس تا بازم با کلی خبر از تو بیام.
اینجا داری مثلا در باز میکنی قربونت برم
اینجا من در حال جمع کردن لباسای کوچیک شدتم و تو در حال شیطونی
میبینی کلاهات چقدر کوچیک شدن و تو روز بروز تغییر میکنی و ما پیر تر میشیم